می خواهم موسی شوم

ساخت وبلاگ
چهار سال است که از تو و خدایت،

                                                " تو " را خواسته ام ...

دیگر وقتش رسیده که از تو و خدایت، 

                                                " خدا " بخواهم !

                                                                                                     می دانم!

تو هم راضی تری حسینم :)

می خواهم موسی شوم...
ما را در سایت می خواهم موسی شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fyekabiedoora بازدید : 10 تاريخ : پنجشنبه 13 مهر 1396 ساعت: 21:41

1 دارم از دل معجزه می نویسم! نه ماه شب هایم نیمه شده و نه شتری از دیوار اتاقم بیرون آمده ... اما از دل معجزه می نویسم ... و روزی ام را از جایی می رساند که فکرش را هم نمی کنم ... و هر بار رفته ام پیش امام رضا جانم گفته ام خودتان گفتید تا نمک آشتان را از ما بخواهید ... تا بستن بند کفشتان را از ما بخواهید ... پیامبر گفته ... جد شما ... حرف های جدتان حرف های شماست ... حرف های شما حرف های جدتان ... کُل می خواهم موسی شوم...
ما را در سایت می خواهم موسی شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fyekabiedoora بازدید : 6 تاريخ : پنجشنبه 13 مهر 1396 ساعت: 21:41

یک وقت هایی هم آدم شنوا برای درد و دلت نداری... بلندی برای فریاد کشیدن نداری...توفیق برای روضه رفتن نداری... زور کتک زدن نداری... وقت گریه کردن نداری... خواب راحت نداری... پای رفتن نداری... صبر ماندن نداری... حال کار کردن نداری... نای دویدن نداری... عرضه ی دعا کردن نداری... دل خیلی از کارها را نداری... ولی مجبوری ادامه دهی... بی وقفه... بی چاق کردن نفس... بی کس و کار... یک وقت هایی متن هدفمن می خواهم موسی شوم...
ما را در سایت می خواهم موسی شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fyekabiedoora بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 13 مهر 1396 ساعت: 21:41

گوش کنید! همه جا ساکت شده ... صدای حسین حسین هیئتی به گوش نمی رسد ... خیمه ها را برچیده اند ... دیگر قدم به قدم خیابان ها را موکب های چای برنداشته ... شب ها مسجدی نمی خواند ... عزاداری ای نمی شود ... حرم امام رضا هم خلوت شده ... دیگ های شله را برداشته اند ... اتوبوس ها کیپ تا کیپ پر نیستند ... لباس ها یکدست سیاه نیست ... گوش کنید! چشم هایتان را ببندید و گوش کنید! تمام شد! دهه ی اول تمام شد! عزادار می خواهم موسی شوم...
ما را در سایت می خواهم موسی شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fyekabiedoora بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 13 مهر 1396 ساعت: 21:41

هنوز سرت به نیزه ... تنت زیر آفتاب ... هنوز صدای آب، حال بچه ها را به هم می زند ... هنوز رقیه دست از گریه برنداشته ... هنوز سکینه می ریزد توی خودش ... هی بین بچه ها این طرف و آن طرف می رود که آرامشان کند ... هی نگاهش می افتد سمت علقمه ... هی می آید زانو بزند بغضش را بشکند داد بزند عمو ... هی فکر عمه را می کند ... سرش را می اندازد پایین ... بغضش را قورت می دهد ... سخت جانی می کند ... می رود پی بچه می خواهم موسی شوم...
ما را در سایت می خواهم موسی شوم دنبال می کنید

برچسب : دوازدهم, نویسنده : fyekabiedoora بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 13 مهر 1396 ساعت: 21:41

مرا قبل از آن که زین العابدین دفنت کند ... قبل از آن که کمرش کنار پیکر بی سرت دو تا شود ... قبل از آن که صدای ناله ی اهل بیت بلند شود ... قبل از آن که زینب وامحمّدا سر دهد ... قبل از آن که رقیّه، در حصار دست های عمّه بی قراری کند ... قبل از آن که کاروان را به سمت کوفه راه بیندازند ... مرا قبل از آن که زینب همه را بر شتر سوار کند ... مرا قبل از آن که زینب یکّه و تنها بی سپاه و مرد بی مَحرم بی حسین می خواهم موسی شوم...
ما را در سایت می خواهم موسی شوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fyekabiedoora بازدید : 10 تاريخ : پنجشنبه 13 مهر 1396 ساعت: 21:41

صدای غل و زنجیرها بیابان را برداشته ... صدای ضجّه ی بچه هایی که زیر پای شترها می افتند ... صدای بابا بابا گفتنِ رقیه ... صدای شعرهای عاشقانه ی سوزناکی که رباب برایت می خواند ... زینب ولی با نگاهش حرف می زند ... با چشم های خسته اش ... با تن رنجورش ... دل داغدارش ... زینب ولی چشم از سر نیزه ها برنمی دارد ... چشم از تو برنمی دارد ... و تمام حرف هایش را ناله هایش را عاشقانه هایش را تمام درد و دلش را ب می خواهم موسی شوم...
ما را در سایت می خواهم موسی شوم دنبال می کنید

برچسب : چهاردهم, نویسنده : fyekabiedoora بازدید : 8 تاريخ : پنجشنبه 13 مهر 1396 ساعت: 21:41